loading...

گارنی GARNI

ارائهء نوشته ها، تحقیقات ، ترجمه ها و مقالات و نظرات و پیشنهادات در زمینه های گوناگون

بازدید : 491
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 4:37

سالمرگ

منوچهر آتشی (۲ مهر ۱۳۱۰، دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر - ۲۹ آبان ۱۳۸۴، تهران) شاعر، روزنامه‌نگار و مترجم معاصر ایرانی بود.

منوچهر آتشی در ۲ مهر ۱۳۱۰ در دهرود در شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد. خانوادۀ وی از عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که در حدود ۴ نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده‌ بودند. نام جد وی «آتش‏‌خان زنگنه» بود و به همین دلیل نام خانوادگی وی «آتشی» انتخاب شد. پدر منوچهر آتشی فرد باسوادی بود و به دلیل علاقه‌‏ای که سرگرد اسفندیاری که در جنوب به رضاخان کوچک مشهور بود به وی داشت، او را به بوشهر انتقال داد و کارمند اداره ثبت و احوال بوشهر شد.

منوچهر آتشی در اواخر دههٔ ۳۰ با آهنگ دیگر در شعر معاصر به تجربه‌ای تازه دست می‌زند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست می‌یابد. اما آنچه خشونت شعری آتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیر منسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش (مثلاً از نصرت رحمانی یا کیومرث منشی‌زاده) متمایز می‌کند به‌جز حضور «جنوب»، لحن حماسی آن است.

شعرهای آتشی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم می‌آمیزد. گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق می‌کند و احساس تنها در مثلث خشونت-حماسه-جنوب چهره نشان می‌دهد

آتشی بر شاعران بسیاری در ایران تأثیر گذاشته‌است و نیز شاعران بسیاری را تربیت کرده‌است. در همین زمینه محمدعلی بهمنی در غزلی تأکید می‌کند:

تو آتشی و تمام من از تو شعله‌ور است/ نه من، که روشنی نسلم از شماست هنوز

منوچهر آتشی ۲۹ آبان ۱۳۸۴ بر اثر ایست قلبی در سن ۷۴ سالگی در بیمارستان سینا تهران درگذشت و در بندر بوشهر به خاک سپرده شد. وی چند روز قبل از مرگش در مراسم چهره‌های ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبیات معرفی شده بود.

آثار​

مجموعه‌های شعری زیر از آثار اوست:

آهنگ دیگر ۱۳۳۸

آواز خاک ۱۳۴۶

دیدار در فلق ۱۳۴۸

بر انتهای آغاز ۱۳۵۰

گزینه اشعار ۱۳۶۵

وصف گل سوری ۱۳۷۰

گندم و گیلاس ۱۳۷۱

زیباتر از شکل قدیم جهان ۱۳۷۶

چه تلخ است این سیب ۱۳۷۸

خلیج و خزر ۱۳۸۰

باران برگ زوق: دفتر غزل‌ها ۱۳۸۰

اتفاق آخر ۱۳۸۰

حادثه در هکر نست ۱۳۸۰

ریشه‌های شب ۱۳۸۴

غزل غزل‌های سورنا ۱۳۸۴

فیلمشناسی​

آرامش در حضور دیگران ۱۳۵۱ آتشی ناصر تقوایی

سرد سبز ۱۳۸۰ خودش ناصر صفاریان

جام جان ۱۳۸۰ خودش ناصر صفاریان

رونمایی عکسهای بهمن علاالدین
برچسب ها
بازدید : 519
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 4:37

سالمرگ

فرانتس پیتر شوبرت (به آلمانی: Franz Peter Schubert) (زادهٔ ۳۱ ژانویهٔ ۱۷۹۷ – درگذشتهٔ ۱۹ نوامبر ۱۸۲۸) (آلمانی: [ˈfʁant͡s ˈpe:tɐ ˈʃu:bɐt])، آخرین آهنگ‌ساز اتریشیِ برجستهٔ مکتب موسیقی کلاسیک/ رمانتیک بود. او در عمر بسیار کوتاه خود ۹ سمفونی، ۱۴ کوارتت زهی، ۲ تریوی پیانو، و بسیاری آثار زیبای دیگر پدید آورد، اما بدون شک آنچه نام و جایگاه او را بی‌همتا نگاه می‌دارد، لیدها (ترانه‌ها)‌ی اوست؛ ۶۰۳ لید یا ترانه در ۳۱ سال زندگی‌اش نشانگر آن است که او هیچ‌وقت از آواز جدا نبوده‌است. هنگامی‌که به آثار مجلسی او نگاه می‌کنیم، تریوهای پیانوی او را بسیار موفق می‌یابیم؛ چرا که بیش از هر فُرم دیگری به خط آواز نزدیک است. در اغلب آثارش، ویولن و ویولنسل خط آواز را دنبال می‌کنند و پیانو در حقیقت همراهی‌کننده است. در میان تمام آهنگ‌سازان، شوبرت بهترین الگو است برای قسمت‌هایی که قبلاً هرگز کشف نشده بود. همچنین، نُت‌های سازهای بادی او بر طبق نظر اغلب متخصصان موسیقی در واقع منحصربه‌فردند.

شوبرت علاقهٔ فراوانی به آواز داشت و بسیاری از کارهای زیبایِ آوازی (لیدِ) خود را در نوجوانی تصنیف کرد. در ۱۸ سالگی حدود ۱۵۰ کار آوازی ساخت و در ۱۹ سالگی، که تجارب بسیاری در ساخت موسیقی آوازی به دست آورده بود، ۱۸۰ اثر شامل کارهای آوازی، اپرا، سمفونی و مس خلق کرد

سمفونی شماره یک​

اولین سمفونی شوبرت در پاییز سال ۱۸۱۳ تنظیم شد و به وسیلهٔ ارکستر کونویک وین اجرا گردید. محلی که شوبرت حدود ۵ سال در آنجا مطالعه داشت و این البته اولین کار ارکستر بزرگ او بود، وی این اثر را برای سازهای زهی نرمال (متوسط) تنظیم کرده و سازهای بادی متشکل از یک فلوت، دو ابوا، یک کلارینت، یک فاگوت، دو ترومپت، دو هورن و یک تیمپانی می‌باشد، شروع و حرکت اول سمفونی در فُرم آداجیو می‌باشد، تغییر سازهای بادی در بخش‌های متنوع این اثر ذوقی جادویی به همراه دارد

سمفونی شماره دو​

دومین سمفونی وی دقیقاً یک سال بعد از سمفونی شماره یک تنظیم شد و اختلاف بین این دو سمفونی را می‌توان تأکید زیاد روی یک بخش جدید مانند ترکیب تکنیکی که در آن زمان درخور و مناسب شوبرت بود شمرد، ارکستراسیون مشابه همان ارکستراسیون سمفونی شماره یک است، در اجرا شاهد یک مقدمه آرام که خیلی آهسته و نرم در حرکت است می‌باشیم و در نهایت هم‌زمان با ورود فلوت دوم، سازهای زهی و بادی به تکرار صداهایی موزون و هماهنگ می‌پردازند

سمفونی شماره پنج​

سمفونی شماره ۵ جمع‌وجورترین سمفونی آهنگساز است و شوبرت آن را برای کوچکترین ارکستر (در قیاس با ارکسترهای سمفونی‌های دیگرش) نوشته شده‌است، سازبندی این ارکستر مشتمل است بر فلوت، دو ابوا، دو فاگوت، دو هورن، و سازهای زهی، و در واقع ارکستری است‌هایدنی بدون ترومپت‌ها و طبل‌ها، نیز بدون کلارینت‌ها که در تمام سمفونی‌های دیگرِ شوبرت حضور دارند، این بازگشت به امکاناتِ اندکِ قرن هجدهم ظاهراً مقارن است با تصمیم‌گیری آگاهانهٔ شوبرت در مورد دست شستن از تقلید بتهوون در زمینهٔ تصنیف سمفونی و برگشتن به سرچشمهٔ کلاسیک‌هایدن و موتسارت.

سمفونی شماره هشت یا ناتمام (Unfinished)​[

هرچند شوبرت را به خاطر کارهای آوازی اش در اصل به عنوان یک چکامه سرا می‌شناسند اما نمی‌توان از کنار سمفونی‌های او بخصوص سمفونی شماره ۸ یا ناتمام (Unfinished) در سی مینور و همچنین سمفونی شماره ۹ او معروف به بزرگ (The Great) در دو ماژور به سادگی گذشت، شوبرت این سمفونی را سه سال قبل از مرگش نوشت، سمفونی شماره ۸ یا ناتمام او برای ارکستری به بزرگی ارکستر سمفونی بزرگ در دو ماژور نوشته شده‌است که مناسب سالن‌های کنسرت عمومی‌است سازهای بادی چوبی دوبل، جفت‌های هورن و ترومپت، ۳ ترومبون، تیمپانی، به همراه سازهای زهی، مشکل اصلی احتمالاً آنجا بود که شوبرت فکر می‌کرد اثری می‌سازد که تقریباً شنونده‌ای نخواهد داشت و به همین دلیل در پاییز ۱۸۲۲ از تکمیل اثر منصرف شد و پس از آن همدیگر سعی نکرد کاملش کند یا به اجرایش درآورد، هنگامی‌که اثر را نیمه کاره رها کرد دو موومان اول را پاکنویس کرده بود اما فقط طرح مقدماتی یک اسکرتسو را ریخته بود، از طرح‌های مقدماتی اش برای فینال اثری به جا نمانده. شوبرت شش سمفونی نخستش را نه به قصد اجرای عمومی‌بلکه برای گِردهمایی‌های موسیقی خصوصی خانواده و دوستان خانوادگی پدیدآورد، با وجود این، زبان موسیقایی شوبرت در آستانهْ بیست سالگی تقریباً شکل گرفته بود و نواخت‌های عدیده ملودی و‌هارمونی و بخصوص تغیرات جادویی تونالیته، همه ثابت می‌کنند که سراسر آثارش صدای موسیقی او را می‌دهد. دستنوشته دو موومان کامل سمفونی شماره ۸ سال‌ها در اختیار دو برادر به نام‌های یوزف و آنزلم هوتنبرنر از اهالی گراتس قرار داشت یکی از نشانه‌های غیرعادی بودن سمفونی «ناتمام» این است که تِم‌های اصلی آن، چه در اکسپوزیسیون‌ها و چه در برگشت‌ها، نشانه پیانیسیمو (خیلی ضعیف) دارند، نکته جالب توجه دیگر این سمفونی شروع هشت میزانی آغازین توسط ویولنسل‌ها و کنترباسها است که در آن زمان برای شروعِ یک آلگروی سمفونیک بی‌سابقه بود

سمفونی شماره نهم (The Great)​[

بر دستنوشته سمفونی بزرگ در دو ماژور شوبرت، که در بایگانی انجمن فیلارمونیک وین نگهداری می‌شود، تاریخ مارس ۱۸۲۸ به چشم می‌خورد. سال‌های سال از روی ظواهر امر نظر می‌دادند که این اثر یکی از آثار عدیده‌ای است که در آخرین سال زندگی شوبرت ساخته شده‌است، لیکن دیگر معلوم شده که بخش اعظم این سمفونی تقریباً سه سال پیش تر از این تاریخ، یعنی در تابستان ۱۸۲۵ تصنیف شده‌است و شاید مارس ۱۸۲۸ صرفاً تاریخ بازبینی جامع و نهایی سمفونی باشد، به بیان دیگر، این سمفونی همان سمفونی موسوم به «گموندن - گاستاین» است که شوبرت در جریان تعطیلاتی در ناحیه کوهستانی گاستاین در تابستان ۱۸۲۵ روی آن کار می‌کرد و بسیاری از شوبرت شناسان از سِر جورج گروو به بعد آن را گمشده می‌دانستند شواهد این تاریخ‌گذاری مجدد را نخستین بار جان رید، شوبرت‌شناس بریتانیایی در کتابی به نام «شوبرت؛ سال‌های واپسین» که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد عرضه کرد. او آثار کاملاً قابل استنادی را تا سال ۱۸۲۸ بررسی می‌کند و به روشنی نشان می‌دهد که نیمرخ آفریده‌های شوبرت در این دورهُ واپسین در صورت حذف این سمفونی به مراتب واضحتر می‌نماید. سمفونی با یک مقدمه آرامِ وسیع و قدرتمندانه آغاز می‌شود، تِم آغازین که نخست با دو هورن بدون همراهی نواخته می‌شود، معنا و اهمیتی دارد که تا ورای مقدمه ادامه پیدا کرده و بسط داده می‌شود

دوازدهمین فرزند درمیان ۱۴ فرزند خانوادهٔ شوبرت، فرانتس نخستین درس‌های پیانوی خود را از پدرش گرفت، درحالی‌که از برادر بزرگ‌ترش نواختن ساز آلتو را می‌آموخت. از ۱۸۰۸ تا ۱۸۱۳ او خوانندهٔ گروه کر سلطنتی وین است و هم‌زمان در همان‌جا از آنتونیو سالیری درس موسیقی می‌گیرد. در همین دوره و باوجود مخالفت‌های پدرش، که حتی وی را از ورود به خانه و دیدار مادرِ رو به مرگش بازمی‌دارد، شوبرت شروع به آهنگ‌سازی می‌کند.

در آغاز، نوشتن برای پیانو را می‌آزماید، ولی خیلی زود به نوشتن برای سایر سازها و فرم‌ها نیز مبادرت می‌ورزد؛ ازجمله ۸ چهارنوازی (کوارتت) برای سازهای زهی و به‌ویژه ترانه‌های آلمانی (لید: Lieder). در ۱۸۱۳ (۱۶سالگی) و درحالی‌که بسیار زیر تأثیر آهنگ‌سازان بزرگی چون‌هایدن، موتسارت و بتهوون است، نخستین سمفونی خود را می‌نویسد، و اندکی بعد، در ۱۷سالگی، نخستین اپرا، نخستین مس، و به‌ویژه نخستین شاهکارِ لیدِ خود، یعنی Gretchen am Spinnrade را می‌آفریند. در سال ۱۸۱۸ شوبرت به‌عنوان معلم سرخانهٔ فرزندان کُنت استرهازی در مجارستان مشغول کار می‌شود. او بجز این دوره، بیشترِ زندگی خود را در وین سپری کرد و به‌دلیل بی‌کاری و بی‌پولی، بیشتر روزهای عمرش را در منزل دوستانش گذراند و زندگی خود را وقف آهنگ‌سازی کرد. در ۱۸۲۳، شوبرت به بیماری سیفلیس دچار شد و این بر روی آثار او تأثیر گذاشت و وی هرچه بیشتر به آثار هرچه ژرف‌تر روی آورد. او در ۳۱ سالگی بر اثر بیماری تب تیفوئید در شب ۱۹ نوامبر ۱۸۲۸ درگذشت و او را همان‌طور که وصیت کرده بود در جوار آرامگاه بتهوون به خاک سپردند.

برخی از آثار​

ازجملهٔ این آثار می‌توان به اینها اشاره کرد:

۷ مس

۱۰ سمفونی

۲۲ سونات پیانو

۱۵ چهارنوازی (کوارتت) برای سازهای زهی

حدود ۶۰۰ ترانه (لید)، ازجمله:

آواز قوسفر زمستانیدختر زیبای آسیابان

ماهی قزل‌آلا (پنج‌نوازی (کوینتت) برای پیانو و سازهای زهی)

۱۱ اپرا ازجمله نامدارترین آن‌ها رزاموند

رونمایی عکسهای بهمن علاالدین
بازدید : 546
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 15:37

پیری پدیده‌‌‌ای ناخاوسته

گارگین فتائی

تا زمانی که جوان هستی خیلی‌ها تحویلت میگیرند و هر جایی میری نمیگن چرا اومدی یا با حالت خاصی بهت نگاه نمی‌کنند

هر چقدر سن بالاتر میره مدام حیطه اون جاهایی که می‌تونی بری و یا فعالیت کنی کمتر و محدود تر میشه مثلاً میگن تو به این سن اومدی اینجا چکار و یا این با این سنش خجالت نمیشکه این کار رو انجام میده و یا این کار برازنده تو با این سنت نیست

به همین خاطر هر چقدر آدم سنش بالا میره محدودتر و محدودتر میشه تا جایی که وقتی پیر میشه برخورد جامعه باهاش طوری میشه که فقط دو جا رو براش مناسب میدونند یکی موندن در خونه و یکی بودن با هم سن و سالالن درپارک‌ها .

البته وقتی عمر زیادی از آدم می‌گذره همه صراحتاً یا به به طور ضمنی بهت میگن تو پات لب گوره برو خونه منتظر مرگت باش تا بیان کفنت کنند .

این روند و پروسه شامل همه میشه و هیچ کس نمیتونه ازش شونه خالی کنه و یا بخواد براش استثنا قایل بشند . همون جوانی که به طرف میگه پیرمرد تو پات لب گوره برو به فکر کفن و دفنت باش خودش هم چه بخواد چه نخواد پیر خواهد شد و همین حرف رو یکی دیگه بهش میگه

کسانی که در دهه‌های اولیه زندگی خودشون هستند ممکنه زیاد به مساله پیری فکر نکنند اما وقتی سن به نیمه میرسه اصلی ترین فکر و ذهن شخص همین پیری و ترس از عواقب اون هست مخصوصاً اینکه با بالا رفتن سن معمولا آدم از فرم میوفته چه از لحاظ زیبایی ظاهری و چه از لحاظ فعل و انفعالات درونی که همگی آنها دیگه اون کارایی قبل رو ندارند که البته پیری روی وضعیت روحی و رفتاری وی هم موثر هست مثل افزایش بی حوصلگی و عصبانیت و یا بی علاقگی نسبت به خیلی چیزها به خاطر همین مشکلات جسمانی که براش ایجاد میشه .

ما ممکنه به افراد مسن احترام بزاریم و روی حرفشون حرفی نیاریم اما همگی ما از ته دل معتقد هستیم اونها فکرشون قدیمی‌هست و خیلی وقتها از وجود و حضورشون ناراحت میشیم مخصوصا اگه دچار بیماری‌هایی مثل آلزایمر و یا سکته و فلج و عدم حرکت جسمی‌شوند .

هیچ کس نمیدونه چرا انسان و کلا موجودات زنده پیر میشن فقط میتونم بگم‌‌‌ای کاش فرایند پیری وجود نداشت و انسان همواره می‌توسنت جوان وررعنا و زیبا باقی بمونه

اشعار/زیرشمشیر تو امروز (طریقت ) می گفت
بازدید : 313
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 15:37

بازدید : 506
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 15:37

سالمرگ

مظفر بقائی کرمانی (۱ مرداد ۱۲۹۱ کرمان – ۲۷ آبان ۱۳۶۶ تهران) از فعالین سیاسی ایرانی، مؤسس و رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران و از بنیان‌گذاران جبهه ملی ایران بود.

پدرش میرزا شهاب‌الدین کرمانی، از بانیان آموزش و پرورش نوین و بانی مدرسه‌های سبک جدید در کرمان بود که در نهضت مشروطه در کرمان نقش مهمی‌ایفا کرد و در دوره‌های چهارم و پنجم مجلس شورای ملی از کرمان به نمایندگی انتخاب شد. او در دوران رضا شاه از قضات دیوان عالی کشور شد و در سال ۱۳۱۳ درگذشت.

مظفر بقائی در کودکی با پدرش به تهران رفت و در زمان رضا شاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت.

به دستور علی‌اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترای فلسفه اخلاق داده شد. او سپس به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت.

با تأسیس حزب دموکرات ایران در تیر ۱۳۲۵ به رهبری احمد قوام نخست‌وزیر وقت، بقائی به این حزب پیوست و پس از پیروزی در انتخابات به عنوانن نامزد حزب دمکرات از کرمان، در سال ۱۳۲۶ به مجلس پانزدهم راه یافت.

او در مجلس از نمایندگان جناح اقلیت بود و آنچه نام او را بر سر زبان‌ها انداخت، مخالفت با سپهبد رزم‌آرا رئیس ستاد ارتش، بویژه پس از ترور نافرجام شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ بود.

پس از ترور نافرجام شاه، دولت حکومت نظامی‌اعلام کرد، حزب توده منحل و اعضا و هواداران آن زندانی شدند، آیت‌الله کاشانی به دستور رزم‌آرا شبانه از خانه‌اش بزور بیرون کشیده و به قلعه فلک‌الافلاک خرم‌آباد برده و از آن‌جا به لبنان تبعید شد. مطبوعات بشدت زیر فشار و سرکوب رفتند. دولت ساعد در چنین فضائی انتخابات مجلس مؤسسان را برای تغییر اصولی از قانون اساسی به منظور افزایش اختیارات شاه برگزار کرد.

بقائی همراه با حسین مکی و ابوالحسن حائری‌زاده دولت ساعد را استیضاح و او را متهم کرد که دستور تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر قانون اساسی را از انگلستان گرفته و اینکه دولتش زیر نفوذ سپهبد رزم‌آرا رئیس ستاد ارتش است. این استیضاح طولانی‌ترین استیضاح در تاریخ قانونگذاری ایران تا آن زمان بود. بقائی بتنهایی حدود ده جلسه صحبت کرد اما سرانجام دولت ساعد با رأی موافق نود نماینده از ۹۶ نماینده حاضر در مجلس، رأی اعتماد گرفت.

بقائی سپس حزب زحمتکشان ایران را با کمک خلیل ملکی راه اندازی کرد. او از نیروهای نزدیک به بازار بود که هواداران محافظه‌کاری در بین بازاریان کرمان داشت،

او یکی از تجمع‌کنندگان ۲۲ مهرماه ۱۳۲۸ بود که به همراه جمعیتی از سیاستمداران، دانشجویان و تجار بازار به رهبری مصدق وارد محوطهٔ کاخ شدند تا به نبود انتخابات آزاد اعتراض کنند.[۵] پس از این تجمع موفقیت‌آمیز حزب زحمتکشان ایران به همراه حزب ایران، حزب ملت ایران، و جامعه مجاهدین اسلام به جبهه ملی پیوستند.

در اسفند ۱۳۲۹ رزم‌آرا به قتل رسید و طرح ملی شدن نفت که بقایی یکی از امضاکنندگان آن بود، تصویب شد. بقایی خود را به عنوان یکی از چهره‌های اصلی نهضت ملی مطرح می‌کرد و به این عنوان نیز شناخته می‌شد.

در این دوران بقایی با خلیل ملکی همکاری نزدیکی را آغاز کرد. آشنایی و همکاری مظفر بقایی با خلیل ملکی از حدود سال‌های ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ با وساطت جلال آل احمد و در رابطه با انتشار روزنامه شاهد آغاز شده بود

سرانجام او در اواخر اردیبهشت ۱۳۳۰ همراه با خلیل ملکی حزب زحمت‌کشان ملت ایران را تأسیس کرد.

بقائی از بنیان‌گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و حتی پس از سقوط دولت مصدق از سرسخت‌ترین مخالفان او باقی ماند.

اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان ام‌آی۶ و سیا علیه نهضت ملی ایران شدت گرفت. در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضل‌الله زاهدی ربوده و کشته شد.

پس از قتل افشارطوس، فرمانداری نظامی‌بقائی و زاهدی را برای بازجویی احضار و حکم جلب آنان را صادر کرد، اما ابوالقاسم کاشانی رئیس مجلس و یکی از چهره‌های مذهبی معروف آن زمان، شخصاً به مجلس آمده و به طرفداری از زاهدی و بقائی پرداخت. متهمین پرونده قتل افشارطوس با حمایت آیت الله کاشانی در مجلس متحصن شده و دستگیری و محاکمه آنان به جرم قتل میسر نگردید.

هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند.

بقایی ۲۰ روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد.

در روزهای پس از عزل مصدق در ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲ نیروهای مظفر بقایی، اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران نیز در کنار کاشانی و نیروهایش نقش فعال داشتند و حتی حمله به منزل شخصی مصدق را ندارک کردند. خط سیاسی آنها همواره از عزل مصدق توسط شاه، به قیام مردم علیه دولت غیرقانونی مصدق تعبیر می‌کردند.

مظفر بقایی در روز رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی‌در یک سخنرانی (در دفتر حزب زحمت‌کشان) که به عنوان وصیت‌نامه سیاسی او معروف است در رابطه با قانون اساسی مطالبی مطرح کرد که با توجه به عضویت حسن آیت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی و ارائه ۴۰ صفحه اصلاحیه برای پیش‌نویس قانون اساسی توسط حزب متبوع او از اهمیتی والا در تاریخ سیاسی ایران برخوردار است. این وصیت‌نامه که در مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی‌نگهداری می‌شد و تنها با اجازه شخص رئیس مجلس قابل دسترسی است و گفته می‌شود که در سال ۱۳۸۵ به سرقت رفت.

او پس از انقلاب به اتهام توطئه علیه نظام زندانی شد و در سال ۱۳۶۶ بدرود زندگی گفت. علت مرگ او به درستی مشخص نیست. دلیل آن بیماری سفلیس اعلام شد ا

پیری پدیده ای ناخاوسته
بازدید : 293
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 2:38

بازدید : 552
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 2:38

سالمرگ

نیکو خردمند (زاده ۱۹ آبان ۱۳۱۱ تهران – درگذشته ۲۶ آبان ۱۳۸۸ تهران) دوبلر و هنرپیشه سینما و تلویزیون اهل ایران بود.

نیکو خردمند ۱۹ آبان ۱۳۱۱ در تهران و در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد. او خواهر بزرگ‌تر آهو خردمند و دخترعموی شهرو خردمند بود. او دارای مدرک تحصیلی دیپلم و فارغ‌التحصیل کارگردانی سینما در رویال تئاتر سلطنتی بود.

فعالیت هنری او از سال ۱۳۳۷ با گویندگی در رادیو شروع شد

وی گویندگی فیلم را از شهریور سال ۱۳۳۹ زیر نظر هوشنگ لطیف‌پور و سعید شرافت آغاز کرد و گوینده نقش‌های اصلی به‌جای کلودیا کاردیناله، آوا گاردنر، الیزابت تیلور، اینگرید برگمن، ایوت میمی‌یوکس، لی رمیک، الکه زومر، فخری خوروش، ایرن، کتایون، آرام، پوری بنایی و… بوده‌است.

او همزمان با دوبله، از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۴۷ گوینده نمایش‌های رادیویی برنامه دوم رادیو و همچنین مجری برنامه «معرفی تئاتر در تلویزیون» در سال ۱۳۵۱ بود.

او در دوبله فیلم‌های کلاسیک تاریخ سینما که در دهه پنجاه در «تلویزیون ملی ایران» دوبله می‌شدند، حضور داشت و گوینده مجموعه مستند «پنجره‌ها» نیز بود.

فعالیت سینمایی او با بازی در فیلم «پرده آخر» (واروژ کریم‌مسیحی) در سال ۱۳۶۹ شروع شد

در این فیلم خردمند در نقش تاج‌الملوک، بازمانده‌ای از یک خانواده اشرافی رو به زوال، بازی چشمگیری داشت. همچنین بازی او در «خانه خلوت» (مهدی صباغ‌زاده) در کنار عزت‌الله انتظامی، یکی دیگر از اوج‌های حضور او بر پرده سینما محسوب می‌شود و بازی‌اش در مجموعه‌های تلویزیونی «آوای فاخته» و بخصوص «دزدان مادربزرگ» نیز در یادها مانده‌است.

نیکو خردمند حدود ساعت ۴ هکر نست ۲۶ آبان ۱۳۸۸، در سن ۷۷ سالگی و در بیمارستان ابن سینای تهران درگذشت

وی در پاییز سال ۱۳۸۷ چندین بار به بیمارستان منتقل شده بود. همچنین بیماری وی در ماه‌های آخر عمرش شدت یافته بود. نیکو خردمند در هفته‌های پیش از مرگش به دلیل بیماری قلبی و عروقی و ضعف جسمانی تحت مراقبت پزشکی قرار گرفت و در بیمارستان بستری بود.

دانشجویان نخبه من!!
بازدید : 504
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 2:38

November 16

International Day for Endurance or Tolerance

16 نوامبر

روز جهانی مدارا و تحمل

روز جهانی تحمل یک روز بزرگداشت سالانه است که توسط یونسکو در سال 1995 برای ایجاد آگاهی عمومی‌از خطرات عدم تحمل اعلام می‌شود. این روز در 16 نوامبر برکزار می‌شود.

هر ساله کنفرانس‌ها و جشنواره‌های مختلفی به مناسبت روز جهانی تحمل برگزار می‌شود. در این میان ، "جشنواره کارتون جهانی تحمل Universal Tolerance Cartoon Festival " در درامن Drammen ، نروژ بود که یک جشنواره بین المللی کارتون را در سال 2013 ترتیب داد .

این روز با سران صلح Peace Summit در بنگلادش برگزار می‌شود. سران صلح توسط آزمایشگاه Preneur و مرکز EMK برگزار شده است. این کنفرانس بستری برای گفتگو و اشتراک درمورد چالش‌های کشور‌ها در موضوعاتی مانند صلح ، مدارا ، اخبار جعلی ، ایمنی آنلاین و نفرت است.

دانشجویان نخبه من!!
بازدید : 464
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 12:45

بوگی‌ها نمونه ای خوب از رعایت حقوق بشردر امر جنسیت

ترجمه و الحقاقت از گارگین فتائی

.

برخی از فرهنگ‌ها هستند که برداشتشان از جنسیت مترقی تار است و بر خلاف بسیاری از فرهنگ‌ها نه تنها افراد با جنسیت‌های مختلف را می‌پذیرند بلکه به خصوصات آنها رسمیت می‌بخشند نمونه بارز رعایت حقوق بشر در مورد جنسیت بوگی‌های اندونزی هستند

بعضی از فرهنگ‌ها ، مانند مردم بوگیس که در جزیره سولاوسی اندونزی زندگی می‌کنند ، دیدگاه دیگری نسبت به جنسیت و نقش‌های جنسیتی دارند. شارین دیویس ، انسان شناس استرالیایی ، مردم بوگیز Bugis را مطالعه کرد و دریافت که ضمایر خاص جنسیتی مانند در زبان آنها وجود ندارد.

طبقه بندی جنسیتی در میان Bugis با پنج طبقه بندی مختلف جنسیتی پیچیده ااست

: oroané مرد مذکر

makkunrai زن مونث

calalai زن مذکر

Calabai مرد مونث

bissu تجسم هر دو انرژی‌های زن و مرد که به عنوان یک شمن مورد احترام هستند ) .23 هر جنس رفتارهای خاص ، لباس ، نقش‌های اجتماعی و مذهبی خاص دارد ، و اعمال جنسی. جنسهای oroané و makkunrai "طبیعی" یا قابل مقایسه با آنچه می‌دانیم هستند. calalai ، calabai ، و bissu مواردی هستند که ممکن است آنها را "تراجنسیتی " بنامیم.

کالالای از نظر آناتومی‌و ظاهر زنهایی هستند که ویژگی‌های مردان را به خود اختصاص می‌دهند. آنها شغل مردانه دارند و مانند مردان لباس می‌پوشند ، همجنس بازی می‌كنند و معمولاً با همسران زن و با پذیرش فرزندخوانده‌ها زندگی می‌كنند.

کالابای ، از نظر آناتومی‌بدنی مردانی هستند که به برخی از مسئولیت‌های زنان پایبند هستند. مردان کالابایی همجنسگرا هستند و مانند زنان لباس می‌پوشند ، اما همه توصیه‌های فرهنگی را که برای زنان رایج است دنبال نمی‌کنند. با این حال ، آنها مسئولیت‌های سنتی زن را بر عهده می‌گیرند ، مانند برنامه ریزی عروسی.

بیسو ترکیبی کامل از زن و مرد است. یک بیسو که از لحاظ بیرونی مرد باشد ، از الحاظ درونی زن محسوب می‌شود و بالعکس ، بالعکس. مردم Bugis معتقدند که بیسوها بهترین خصوصیات هر دو جنس را در خود جای داده اند ، بنابراین آنها قادر به برقراری ارتباط با ارواح هستند و بنابراین جایگاه ویژه‌‌‌ای در جامعه دارند.

باگی‌ها ایده‌هایی در مورد جنسیت دارند که متفاوت از جنسیت ما است ، اما به نظر می‌رسد اقسام مختلف مردم را بیشتر قبول دارند. زنان و مردان مجاز به ایفای نقش جنسیتی هستند که متناسب با آنها آنها در جامعه باشد.

منابع

Sharyn Graham Davis, Challenging Gender Norms: Five Genders Among the Bugis in Indonesia (Belmont, CA: Thomson Wadsworth, 2007).

جنبه های حیاتی یک بازی عالی

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی